سلام عليكم مدعي محبت عزيز
...
پدر اي وجودم از تو قدرت و توان گرفتهاي که از دم نفسهات هستي من جان گرفتهپدر اي که از تو جاري خون زندگي تو رگهاماي که از نور دو چشمت نور زندگي به چشمامپدر امروز به پاهام ديگه ناي رفتني نيستجز دريقي رو لبهام ديگه حرف گفتني نيستپدر ، پيچ و خم راهم نميخوام بي راهه باشهگل سرخ آرزوهام توي فکر غنچه باشهپدر دست ياري تو اگه دستامو نگيرهکوره راه رفتن من مثل شبهام ميشه تيره