براي غمت براي اهتبراي انگشتان لرزانتبراي صداي گرفته اتبراي جسم پر دردتبراي چشمان گريانتبراي سوز دلتبراي ...متاسفممدعي محبت عزيزبهت تسليت ميگم
راستش هميشه تا براي فردي اتفاق ناگواري ميافتاد خودمو ازش قايم ميكردمچون نميدونستم بايد بهش چي بگم
ببخش منو
پدرم رفت و آسمان لرزيدپشت پروانه هاي باغ شکستزير ايوان بي ستاره شبآخرين شعله چراغ شک