سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 122323

  بازدید امروز : 6

  بازدید دیروز : 3

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

لوگوی دوستان





 

درباره خودم

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...
مدعی محبت
آرزوی من! این رنج دیده جسم بی تعادل، محتاج ایستا نمودن توست؛ این ملتهب دل بی سکون، محتاج آرامش توست؛ این سیه جان بی ابرو محتاج مهر توست؛ پس ای مهر عالم! بتاب بر جان خسته ام.. بتاب بر قلب شکسته ام؛ بر دستان بسته ام؛ بر عهد گسسته ام؛ بتاب و ناپاکیم بزدای... (این بهترین توضیحی بود که می تونستم راجع به خودم بگم..)

 

لینک به لوگوی من

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

دسته بندی یادداشت ها

شعر محرمی سوزناک . شعری زیبا . عاشورا . کربلا . محرم .

 

بایگانی

ادعاهای پیشین
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

 

اشتراک

 

 

عبرت اندوزی به راه راست می کشاند . [امام علی علیه السلام]

دل رمیده ی من به سامرا پر می زند

نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 12:38 صبح
نوشته شده در جمعه، 7 اردیبهشت، 1386ساعت 4:32 توسط ..:: مدعی محبت ::..


مولای مهربانم! عیدت مبارک!

شرمساریم...

پس از یک سال و اندی هنوز مقبره ی پدر، مادر، جد و عمه ی بزرگوارتان زیر خاک و ... ماییم و شرمساری.

نمی دانم روز میلاد پدرت کجای آن ویرانه مأوا گرفته ای؟

کنار ضریح از بین رفته اش، و یا سرداب به خاک نشسته اش؟!

***

می گویند اگر امروز از تو عیدی مان را نگرفته باشیم، وای به حالمان!

نمی دانم گرفته ام یا نه، اما می دانم که دیگر خسته ام بس که این مدت -به عکس قبل- برای خودم و خواسته هایم دعا کرده ام. چه قدر دنیایی شده ام... زمانی جز دعای فرج بر لبانم جاری نمی شد، حتی دلم هم دعای دیگری نمی خواست. می گفتند مکه: زیرناودان طلا، مدینه: روبروی باب جبراییل و کنار ستون توبه، و کربلا: تحت قبه ی امام حسین علیه السلام دعا مستجاب است، هر چه می خواهی بگیر؛ و من جز فرج خواسته ی دیگری نداشتم تا جایی که بعضی زبان به اعتراض گشودند و گفتند برا ی خودت نیز دعایی کن!

اما اکنون که زمانه خوب توانسته به بازی ام بگیرد، مدتی ست که دیگر کم ترین دعایم فرج است...

وای بر من! چه طور خودم را، و آسایش و خواسته ام را به مولایم ترجیح داده ام..؟!

امروز که دیگر بار از همه جا رانده شدم و بی کس شدم، به مأوای همیشگی ام پناه آورده ام. چه لذتی دارد! طعم دلچسبش را فراموش کرده بودم.

امروز باز هم برای nمین هزار بار، مولا دستم را گرفت و به سوی خود کشاند..

و در این عید که گفتند امید استجابت بسیار است، فقط یک چیز خواستم، یک خواسته ی قدیمی که این مدت کم تر خواسته بودم:

معرفت و دیگر همان که همیشه برایم بهترین نعمت بوده است؛ رضایت قلبی و حقیقی به رضای حضرت.

یا امام حسن عسکری!

این بار تو را و شادباش میلادت را برای دردانه ات بهانه کرده ام، برایم وساطت نما!

ای کریم بن کریم! به مادرت زهرا                          آبروداری کن و ردم مکن مولا

  بشنو آوای دلم بگو ابا المهدی                        با تپش های دلم بگو ابا المهدی

مولای مهربانم!

می دانم که برای پدرت احترامی وصف ناشدنی قائلی، عنایت کن و نظر نما!



  • کلمات کلیدی :

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    طوفان واژه ها
    بانوی کرامت
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com