• وبلاگ : با مدعي مگوييد اسرار عشق و مستي...
  • يادداشت : مهربون! اين رسمشه؟!
  • نظرات : 1 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    با سلام،

    حرف دل شما رو با مولاي خوبمون خوندم و شايدم شنيدم!

    اول اينكه بخشي از يه شعر معروف كه حتما هم شنيديد مي گه:

    اگر مرا رها كني تورا رها نمي كنم
    سر از تنم جدا كني چون و چرا نمي كنم

    به نظر مياد كه اينطور بگيم بهتره:

    اگر تورا رها كنم مرا رها نمي كني . . .

    اين يك حقيقته

    در جاي ديگه مي گه :

    زبس كه پرده عصيان گرفته چشم مرا
    تو در كنار مني، من تورا نمي بينم

    دوم اينكه :
    با توجه به بخش اول نوشته بياييم سعي كنيم و دوباره همتي كنيم تا اگرهم كمي از درگاه اين انوار الهي دور شديم باز دوباره نگاهشون رو بيشتر به سمت ما برگردونن/
    و نكته مهم هم همينه :

    مثال اون مادر پدري مي شه كه چند تا بچه دارن همشونو دوست دارند و هيييييچكس نمي تونه منكر اين مسئله بشه، اما يكيشونو ممكنه بيشتر بهش علاقه مندباشن حالا به دلايل مختلف كه نوشته ام طولاني مي شه و قطعا شما مي دونيد چي دارم مي گم ...
    - يا مثال اون معلم و در خواست ذبح مرغ به شاگرداش در جايي كه هيچكس نباشه ...
    مقصود : اينكه اينطور نيست كه اين انوار مقدسه نگاهشونو از ما بردارند و اصلا مگه مي شه كريم كرامت نكنه اما نكته اينجاست كه ممكنه حواس پرتي هاي ما و كم دقتي هامون باعث بشه كمتر بهمون عنايت كنند ...
    بنابراين بهتره كه حتي در كلام مراقب اين موارد باشيم