سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 122080

  بازدید امروز : 8

  بازدید دیروز : 11

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

لوگوی دوستان





 

درباره خودم

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...
مدعی محبت
آرزوی من! این رنج دیده جسم بی تعادل، محتاج ایستا نمودن توست؛ این ملتهب دل بی سکون، محتاج آرامش توست؛ این سیه جان بی ابرو محتاج مهر توست؛ پس ای مهر عالم! بتاب بر جان خسته ام.. بتاب بر قلب شکسته ام؛ بر دستان بسته ام؛ بر عهد گسسته ام؛ بتاب و ناپاکیم بزدای... (این بهترین توضیحی بود که می تونستم راجع به خودم بگم..)

 

لینک به لوگوی من

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

دسته بندی یادداشت ها

شعر محرمی سوزناک . شعری زیبا . عاشورا . کربلا . محرم .

 

بایگانی

ادعاهای پیشین
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

 

اشتراک

 

 

حکمت به درون انباشته از خوراک وارد نمی شود . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

خدا جونم سلام!

نویسنده:مدعی محبت::: پنج شنبه 86/9/29::: ساعت 1:10 صبح

 (سلام. بعد از یک اربعین غیبت به دلیلی که مشخص بود(فراق پدرم)، این چند روز مدام با خودم کلنجار می رفتم که بیام و مطلب بزنم، کلی حرف داشتم، و کلی درس از این مصیبتی که بهش مبتلا شدیم؛ اما خیلی سخت بود نوشتن و ... ، تا این که عرفه نزدیک شد، خیلی دوست داشتم درباره ی عرفه بنویسم و این متن هم تا حدی حرف دلم رو می زد، دل رو به دریا زدم و شروع کردم. ان شاءالله که مقبول افتد.)


از ته قلبم، با تمام وجودم می گم سلام!!
تنها یار من توی غربتم! اومدم باز یه کم درد دل کنم!
... عرفه داره میاد. عید قربان داره نزدیک می شه.
مونده بودم باز با چه زبونی بیام در خونتو بزنم.
اون دفعه با نماز اومدم. های های... چه قدر حال کردم.
این دفعه با عرفه از زبون حسینت اومدم.
هر بار هم که اومدم، خودت دعوتم کردی و راه رو نشونم دادی.
اما اول یه گله...
پس آقامون کو؟؟؟؟؟؟ کی آقامون میاد؟؟؟؟؟؟؟
این هفته نیومد، گفتیم حتماً هفته ی بعد میاد.
این ماه نیومد، گفتیم حتماً ماه بعد میاد.
امسال نیومد، گفتیم سال بعد...... خوب یادمه عرفه ی پارسال، مداح بزرگواری که این چند سال اعتکاف و عرفه مون رو حال و هوای خوبی بخشیده(ان شاءالله که از دست مولاش جرعه جرعه از آب کوثر بنوشه!)، دم دمای غروب که انتهای دعا بود، می گفت: ان شاءالله عرفه ی سال دیگه با آقامون کربلا... و ما از ته دل خواستیم و آرزو کردیم. حالا شب عرفه ست و چشمانِ یار ندیده مان، به انتظار... به امید... به ترس...
..می شه امسال دعای پارسالمون برآورده شه...!!!!!!!!!!
..نکنه دوباره اذان مغرب عرفه، چشای اشک آلودمون باز هم به راه مونده باشه و ....
 
آخه دیگه چه قدر انتظار؟؟؟؟؟؟

چه قدر دیگه باید بگیم اللّهم عجّل لولیّک الفرج؟؟؟؟؟

 
خدای من! من اومدم پیش تو

چرا؟!! چون:
و هو للدعوات سامعٌ و للکربات واقع و للدرجات رافع و للجباره قامع
و اوست شنوای دعاگویان و دافع گرفتاری ها و بالا برنده ی درجات و ریشه کن جباران

آره، همه کاره تویی.
پس اومدم پیش تو، خسته ام!!! منو دریاب!

 

(راستی! برنامه ی عرفه ی کانون رهپویان که می تونم به جرأت بگم اگر اول نباشه، با حضور مداح بزرگوار حاج مهدی سلحشور جزء برنامه های اول تا پنجم در کشور هست، به طور مستقیم از اینترنت پخش می شه، از دست ندینا!!!!!!!!!!!!

به این سایت:www.rahpouyan.com سر بزنید، یه قسمت داره اعلام برنامه ی عرفه، همون جا نوشته: پخش زنده اینترنتی. کلیک کنید، توضیح داره خودش. یادتون نره ها!!!! ساعت 2 شروع می شه. التماس دعا!)



  • کلمات کلیدی :

  • ...

    نویسنده:مدعی محبت::: سه شنبه 86/8/22::: ساعت 3:25 صبح

    TinyPic image



  • کلمات کلیدی :

  • بادا مباد گشت و مبادا، به باد رفت...

    نویسنده:مدعی محبت::: چهارشنبه 86/8/9::: ساعت 11:46 عصر

    انا لله و انا الیه راجعون

    سلام.
    چند روزی بود می خواستم وبلاگ رو به روز کنم، اما وقتش رو نداشتم. چند روز اخیر هم که وقتش رو داشتم، حوصله اش رو نداشتم.
    دیروز، پر کشیدن بزرگی عاشق، و دلداده ای بزرگوار و ادیبی منتظر، وادارم کرد که به یاد او و به بزرگداشتش بنویسم.
    نمی دونم چه طور بود که از دیشب که خبر پرواز دکتر قیصر امین پور رو شنیدم و دیدگانم نمناکی اشک رو حس کردن، بلافاصله این سروده ی خود اون مرحوم به ذهنم اومد و تا امروز با خودم زمزمه می کنم که:

    ای روز آمدن!

    ای مثل روز آمدنت روشن

    این روزها که می گذرد هر روز

    در انتظار آمدنت هستم،

    اما با من بگو که آیا من نیز، در روزگار آمدنت، هستم؟...

     

    ان شاءالله که مولایش، و امامش، هماره در تمامی لحظات سخت دستگیرش باشد.

    خدا به اخلاصش و انتظارش، بیامرزدش!



  • کلمات کلیدی :

  • می‏روی کم کم ز دستم..

    نویسنده:مدعی محبت::: جمعه 86/7/20::: ساعت 2:50 صبح

    می‌روی کم کم ز دستم ماه خوب و باصفا

    غافل از تو بودم و رفتی تو ماه با صفا

    می‌روی کم کم ز دستم ماه مهمانی دوست

    لحظه لحظه بودنم با تو همیشه آرزوست

    می‌روی کم کم ز دستم ماه زیبای علی

    من خجل ماندم ز رخسار دل آرای علی

    می‌روی کم کم ز دستم ای یگانه ماه عشق

    ترسم آخر جا بمانم بهر طاعت ماه عشق

    می‌روی ای ماه خونین گشتن تمثال بدر

    رفتی و از دست ما رفته دگر شب‌های قدر

    تا هم اکنون گر گناه ما نبخشیدی خدا

    این زمان یک‌جا ببخش آن چه ز ما دیدی خدا

    دور از دل‌ها نگردد حال ذکر و زمزمه

    جرعه‌ی کوثر بمانده، امشبی با فاطمه...

         دیگه جای حرفی نمی‌مونه، تمام حرف رو این شعر می‌زنه...

         رمضان هم داره تمام می‌شه...

          کاروان رفت و تو گم‌گشته ‌ای از جاده هنوز...



  • کلمات کلیدی :

  • باز هم غفلت...

    نویسنده:مدعی محبت::: شنبه 86/7/7::: ساعت 1:10 صبح

    ماییم و کرامات خداداد حسن

    میلاد کرامت است میلاد حسن

    دوریم گر از مدینه امروز ولی،

    ما را به مدینه می برد یاد حسن

    عید عزیز و بزرگ رو به مولای مهربونمون، و سپس شیعیان و محبین آن حضرت تبریک می گم.

    *

    ای خدا، رمضان هم به نیمه رسید...

    پس چرا من هنوز این قدر رو سیاهم؟!... چراعوض نشدم؟! چرا دلم جلا نگرفته؟ چرا خحالت کشیدن از مولام، برام روزمره و معمولی شده؟! چرا به روی خودم نمیارم که مولا ازم ناراضیه؟ چرا حواسم نیست که مولام هر شب برای شیعیانش طلب غفران می کنه اما دوباره روز بعد این قدر خراب می رم که بیش از شب قبل،‌ شرمنده ی مولامم.

    اصلاً من واقعاً شرمنده ی مولا هستم ؟ شرمندگی یعنی چی؟ اگه می گم شرمنده، یعنی در محضر مولام، شرم از چهره ام می باره، سر به زیرم، یعنی از کرده هام پشیمونم، یعنی نمی خوام دوباره تکرار کنم، یعنی ...

    پس چرا من این طور هم نیستم؟

    خدایا... از خودم هم خسته ام، از دیگران خسته ام، از زمونه خسته ام...

    خسته ی خسته ی خسته ام آقا از اهل زمونه                        حاجت این دل زارُ کسی جز تو نمی دونه...

     

    مولای غایب از نظرم!

    به حق مولود یگانه ی این روز، مجتبای علی علیهماالسلام، قسمت می دم که دلم رو برای خودت ازم برگیری و آبادش کنی،‌ همون جور که می خوای، هر چند که دلی که شما آبادش کنی، در اصل ویرانِ خودت می شه.

    آباد بودم، ویروونم کردی               سامون داشتم، بی سامونم کردی                دست تو درد نکنه...

    (یاد سید ذاکرین اهل بیت هم به خیر، هر دوی این شعرها از اون بزرگوار بود، خدا بیامرزدش و به حرمت لعن هایی که بر غاصبین حق اهل بیت علیهم السلام فرستاده، روز به روز بر درجه اش بیفزاید!)

    مهربون ترین پدر!

    نمی خوام این فرصت ناب بندگی هم از دستم بره و من هم چنان روسیاه... چه قدر فرصت ها رو از دست دادم...، چند بار عهد بستم و بهش وفادار نموندم...، دیگه اگه در این شب ها و روزها آدم نشم، پس کـِـی؟

    کافیه مولا، دیگه نمی خوام هر لحظه تیر گناهای من، قلب مهربون تو رو نشونه بگیره، نمی خوام دل نازنینت از من بشکنه،

    هر کس به طریقی دل ما می شکند، بیگانه جدا، دوست جدا می شکند؛

    بیگانه اگر می شـکند، باکی نیسـت، از دوسـت بپرسـید چـرا می شـکـند...

     

    نمی دونم چرا، نمی دونم، اما نمی خوام؛ مولا خودت یاری کن و دستگیری کن. از عهده ی من به تنهایی، خارجه، باید خودت یاری کنی و دستم رو بگیری، مثل همیشه...

    المستغاث بک یا صاحب الزمان

    یا اباصالح المهدی! اغیثینی!

     



  • کلمات کلیدی :

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    طوفان واژه ها
    بانوی کرامت
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com