نوشته شده در چهارشنبه، 2 خرداد، 1386ساعت 16:17 توسط ..:: مدعی محبت ::..
این چند روز یه روزنه ی جدید توی زندگیم باز شده، یه کم مدلم عوض شده و یه جورایی روی همه چیم تأثیر گذاشته؛ حتی برنامه ی روزانه ام و ...
نمی دونم یه مرتبه چی شد، یه قول و قرارهایی با حضرت گذاشته بودم، در اصل معاهده بود، یه عهد دوطرفه، که من از عهده ی کاری که حضرت برام قرار داده بر بیام و او هم چیزی رو که می خوام، بهم بده.
من خیلی زیاد از عهده ی این کار بر نیومدم(البته به نسبت خوب بود، دوست داشتم بهتر باشه)، اما حضرت یه جورایی عجیب و غریب خواسته ام رو بهم داد؛ مثل همیشه با یک قدم من، هزاران هزار قدم پیش اومد. یه جوری گذاشت جلوی پام، که خودم تعجب کردم. البته این که کار همیشگی حضرتِ؛ از او لطف بی دریغ و از ما ...
از ما خـطـا و لـغـزش . . از توست عفو و بخشش . .
هم باید بی نهایت شکر کنم به این خاطر و هم باید برای ادامه و درست پیش رفتن ازش استمداد بخوام.
مولای خوبم!
بهتر از همه - حتی خودم - به آن چه در دلم هست، آگاهی؛ هم آن چه که دوست دارم و هم آن چه که ازش واهمه دارم.
خوب می دونی که جز رضای تو برام ملاک نیست، حتی رضای خودم.
می دونی که اگه بدونم رضای تو چیه، با جون و دل همون رو انجام می دم و اصلاً همون می شه خواسته ی خودم؛ اینا رو تو بهتر از همه می دونی، بهتر از اطرافیانم، و بهتر از خودم؛ مگر نه این که "اولی به تصرفی"؟
پس مثل همیشه، نه به موقع که برتر از موقع، و نه به جا که برتر از جا، دستان خالیم رو که همیشه به امید دستگیری به سمت تو دراز هست، بگیر و از کرمت لبریز کن!
یا صاحب الزّمان! تو ببین دستِ خالیم..