نوشته شده در چهارشنبه، 6 تیر، 1386ساعت 1:46 توسط ..:: مدعی محبت ::..
اصلاً نمی دونم از کجا شروع کنم، دیشب هم برای همین نتونستم چیزی بنویسم. اصلاً باورم نمی شه یک سال گذشت... آره، از رفتن اون سیّد آسمانی، کم کم یک سال می گذره.
پنجشنبه، روز وفات جناب ام البنین، سالگرد قمری و روز 16 تیر ماه، یکمین سالگرد شمسی از میانمان رفتن جسم او_سیّد محمّد جواد ذاکر طباطبایی_ ست، چرا که روحش همواره آسمانی بود.
پارسال این ایّام، در تدارک سفر تهران بودیم و من امیدوار بودم که می شه از بیمارستان اجازه ی ملاقات گرفت و... اما دیر رسیدم، 2روز، و امسال فعلاً هر کاری می کنم که بشه در همان روز سر مزار باشم، هنوز نشده.
نمی دونم شاید بعضی ها به نظرشون این اوضاع و احوال مسخره و .. باشه امّا:
احساس سوختن به تماشا نمی شود آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم
اگه کسی اون اخلاص رو به واقع درک کرده باشه، حال و روزش از من هم بدتره، کاری به کسانی ندارم که دنیوی به او نگاه می کردن، من راجع به خودم و کسانی که مثل خودم فکر می کردن، می گم.
دلم می خواست اولین بار که یه پست مطلب رو به این نوکر امام حسین علیه السّلام اختصاص می دم، خیلی بهتر و ادبی تر و ... از این باشه، اما با حال این روزا نشد، ان شاءالله جبران می کنم.
سعی می کنم توی این ایام اگه شد چند فایل صوتی و عکس از اون بزرگوار این جا قرار بدم.
تقویم دیواری روز به روز فاصله بینمان را بیشتر می کند ولی تقویم دلم سر همان نقطه ی شروع آشناییمان مانده. چه زیبا محو صدایت بودم از آن سخن اول تا آخر، و حال چه باحسرت نگاهم به روی سنگ خشک شده ...
این اولین شعریه که از او شنیدم:
دیـوونه کـجــا داره جــز در خــونـه ی حـســـیـن دل دیـوونـه ی اون شــده دیـوونـه ی حـسـیـن
...
مـــا رو تــو دنــیــــا آوردن دیــوونـه رقـــم زدن اســم مـا را تــو کــتــاب عــاقــلا قــلـــم زدن
خـودتـو خـسـتـه نکـن مـا دیگـه عاقل نمی شیم رو به دریای جنون این سوی ساحل نمی شیم
ما شــفـــا نـمی گـیــریم دیگـه خــدا خــدا نکـن کـار مـا سـاخــتـه شــده بـرای مـا دعــا نکـن
و چه خوب با حال اون روزهام سازگار بود و به دلم نشست و ...
خدا به صدایش و اخلاصش بیامرزدش!