سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 122151

  بازدید امروز : 15

  بازدید دیروز : 4

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

لوگوی دوستان





 

درباره خودم

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...
مدعی محبت
آرزوی من! این رنج دیده جسم بی تعادل، محتاج ایستا نمودن توست؛ این ملتهب دل بی سکون، محتاج آرامش توست؛ این سیه جان بی ابرو محتاج مهر توست؛ پس ای مهر عالم! بتاب بر جان خسته ام.. بتاب بر قلب شکسته ام؛ بر دستان بسته ام؛ بر عهد گسسته ام؛ بتاب و ناپاکیم بزدای... (این بهترین توضیحی بود که می تونستم راجع به خودم بگم..)

 

لینک به لوگوی من

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

دسته بندی یادداشت ها

شعر محرمی سوزناک . شعری زیبا . عاشورا . کربلا . محرم .

 

بایگانی

ادعاهای پیشین
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

 

اشتراک

 

 

بى‏نیاز از عذر بودن ارجمندتر تا از روى راستى عذر آوردن . [نهج البلاغه]

خدا بیامرزد

نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:26 صبح
نوشته شده در دوشنبه، 31 اردیبهشت، 1386ساعت 0:44 توسط ..:: مدعی محبت ::..



شعرهایی که دیشب راجع به حضرت زینب علیها السلام خونده شد، شعر سید ذاکرین اهل بیت مرحوم سید محمد جواد ذاکر طباطبایی بود که بدتر من رو به یاد پارسال این ایام انداخت.. او در کما بود و دست ها به دعا برای شفا و خلاصی سریع تر او به آسمون بلند...

بعد از آخر صفر که طبق معمول هر سال (با حال نامناسبش) با هیات به مشهد مشرف شدن، دوباره دلش هوایی شد(کسی چه می دونه، شاید هم خودش خبر داشت و برای وداع رفته بود..) دوباره تنهایی رفت و وقتی برگشت رفت در کما و دیگه برنگشت...

خدا به صدایش و اخلاصش بیامرزدش!



  • کلمات کلیدی :

  • شنبه

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:23 صبح
    نوشته شده در یکشنبه، 30 اردیبهشت، 1386ساعت 8:42 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    دیشب یه سیده ی کوچولو این جا بود و دوست داشت که همراهش باشم، من هم (قطعاْ) او رو ترجیح دادم و نرسیدم که این جا مطلب ویژه ی شنبه شب ها رو بزنم که حالا می زنم. دیشب یه حدیث بیش از بقیه ی مطالب به دلم نشست؛

    پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

    هر کس که فردا را از عمر خویش به شمار آورد،

    مرگ را خوب نشناخته است.



  • کلمات کلیدی :

  • . . .

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:19 صبح
    نوشته شده در جمعه، 28 اردیبهشت، 1386ساعت 12:29 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    امروز هم چهلم اون بنده خدایی بود که شعری با عنوان "به مناسبت اربعین فراق عموی مهربانم و هفته ی مادر استاد بزرگوارم" روی وبلاگ گذاشتم. چه زود می گذره!

    مولا جان! می بینی؟ نیومدی و همه دارن میرن..

    یا صاحب الزمان!

    (ای که تنها آرزوی زندگی بودی مرا

                                             آن قدر دیر آمدی کز هجر فرسودی مرا)

    (البته این از زبان اون مرحومه صدق می کنه.)



  • کلمات کلیدی :

  • عجب !

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:17 صبح
    نوشته شده در پنجشنبه، 27 اردیبهشت، 1386ساعت 18:11 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    عجب! وبلاگم حسابی قاطی کرده، شناسه ی کاربری ام رو خطا می ده و من نتونستم دیشب بنویسم. این رو هم با استفاده از sms دارم می نویسم. چه کار کنم؟ لطفا؛ به ایمیلم بزنین چون نظرات این جا رو نمی تونم بخونم.


    این یادداشت توسط سرویس SMSblog ارسال شده است.

  • کلمات کلیدی :

  • هوای دل

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:15 صبح
    نوشته شده در چهارشنبه، 26 اردیبهشت، 1386ساعت 1:29 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    یکی از حال و هوای کـربلا برام بخـونه          یکی از خوبی های امام رضا برام بخونه

    ای خدا مگه چی می شه          قسـمتم حـرم نمی شـه؟

    ای خدا! حسابی هوایی شدم، دوباره دارم برای کربلا له له می زنم، چی کار کنم؟...

    دلم فقط کربلا می خواد...



  • کلمات کلیدی :

  • نمی دونم !!

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:11 صبح
    نوشته شده در سه شنبه، 25 اردیبهشت، 1386ساعت 1:17 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    (این متن شاید از لحاظ معنا تکراری باشه، امّا چون جالب و مؤثر بود، گفتم این جا بزنم، چون برای هر کس که در هر مرحله ای باشه، مفید و مذکِّر هست.)

    کوچک که بودم، می گفتم دنیا را تغییر خواهم داد؛ کمی که بزرگ تر شدم گفتم دنیا بزرگ است کشورم را تغییر خواهم داد؛ در نوجوانی گفتم کشور بزرگ است شهرم را تغییر خواهم داد؛ در جوانی فهمیدم که شهر نیز بزرگ است، گفتم محلّه ام را تغییر خواهم داد؛ در میانسالی گفتم محلّه هم بزرگ است، خانواده را تغییر خواهم داد؛ حال که لحظات آخر عمرم است، می بینم حتی خود را نیز نتوانسته ام تغییر دهم غافل از این که اگر از خود شروع می کردم، خانواده، محلّه، شهر، کشور و دنیا را نیز به قدر توانایی ام تغییر می دادم.

    ***

    وای...

    امروز هم تاریخ نیمه قطعی کاروانی که دلم می خواست و می خواد که باهاشون برم کربلا، معلوم شد..

    یه سؤال دارم مگر ما دل نداریم ای خدا؟          یا مگر جا کم بود از بهر ما در کربلا؟..

    نروم تا کربلا، با تو ... ای خدا




  • کلمات کلیدی :

  • سپاس

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:7 صبح
    نوشته شده در یکشنبه، 23 اردیبهشت، 1386ساعت 0:37 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    چند شبه که می خوام مطلب بنویسم اما الحمدلله این اشتراک اینترنتمون افتضاحه و به درد اعصاب خرد کردن می خوره.

    اول تشکر دو شب پیشم رو از خدا بکنم که این قدر لطف کرد و به واقع همون چیزی شد که از خدا می خواستیم که هیچ چیزی نباشه و حضرت این عزیز رو با سلامت کامل به ما برگردونه به این امید که نوکر خوبی براش بشه. قسمت اوّلش که کاملاً شد، ان شاءالله وقوع کامل قسمت دوّمش رو هم به زودی شاهد باشیم.

    امروز هم که دکتر گفته هیچ مشکلی نداره حتّی دارو هم نمی خواد؛ واقعاً خدا را شکر، با ناراحتی، اضطراب و گریه اومدن و به لطف حضرت امروز با خوشحالی و آرامش و خنده رفتن.

     

    چه قدر این چند روز بودنشون بهم آرامش و روحیه داد، و رفتنشون هر چند که به خاطر خوشحالیمون از تأیید سلامت کاملش با خئده همراه بود، اما خب باز هم به نوبه ی خودش حسابی دلگیر بود.

    ان شاءالله همیشه، هر جا که هستند، موفّق و مورد تأیید حضرت و سالم باشن.

    و امّا بعد:

    دوباره شنبه شب و توفیق و ...:

    مناجات ابتدا که مثل دفعات قبل عالی، شعرها هم که..، چند بیتش رو این جا می زنم خودتون بفهمین که چه جور بوده:

    امـشـب به عشـقـت می خونم شـاید دوباره

                                                       نـگـام کـنی نـگـن حـســیـن دوسِـت نداره

    دسـتـمـو گــرفــتی با دسـتـای خـالی یـادته

                                                     بخشـیدی منو تو صـحـنت پر و بالی، یادته؟

    شیشـه ی بغض دلم کنار شیش گوشه ی تو

                                                  می شکست مثل یه کوزه ی سفالی، یادته؟

    امّا حــالا.. مـنم و خـاطــره هـای یک سـفـر

                                                   ســفــری به اوج یک عـرش خـیـالی، یادته؟

    ...

     



  • کلمات کلیدی :

  • حال گیری

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:6 صبح
    نوشته شده در دوشنبه، 17 اردیبهشت، 1386ساعت 23:56 توسط ..:: مدعی محبت ::.. 


    دیشب خواب دیدم یکی در شرف مردن هست و داره به من وصیّت هاش رو می کنه...

    امروز هم یه بنده خدایی بهم خبر داد که دیشب خواب من رو دیده که ...

    برای همین امروز شدیداْ حالم گرفته بود و هست. صدقه هم دادم ولی خیلی رفتم توی فکرش. راستی یه بنده خدای جوون از آشناهامون هم توی ccu هست، خیلی واسه اش دعا کنین، یادتون نره.

    حالا من باید چی کار کنم که از این حال در بیام؟!



  • کلمات کلیدی :

  • . . .

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 1:4 صبح
    نوشته شده در یکشنبه، 16 اردیبهشت، 1386ساعت 0:24 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    شب که رفته بودم حسینیّه ی سیّد الشّهدا، طبق معمول تابلوهای اعلانات مملو بود از نوشته ها و تذکّرات جالب، همه زیبا و مفید بود. من یکیش رو که علی رغم تکراری بودن برای خودم خیلی تذکّر به جا و مناسبی بود، می نویسم:

    آیه ی شریفه ی ۲۳ سوره ی مبارکه ی حدید:

    "تا هرگز بر آن چه از دست شما رود، دلتنگ نشوید و به آن چه به شما رسد، دل شاد نگردید..."

    یک کارمند بانک لحظه ای مقدار زیادی پول می گیرد و لحظه ای بسیاری پول می دهد، امّا نه از گرفتن آن خوش حال می شود و نه از دادن آن ناراحت، زیرا او فقط یک امانتدار است.



  • کلمات کلیدی :

  • . . .

    نویسنده:مدعی محبت::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 12:59 صبح
    نوشته شده در جمعه، 14 اردیبهشت، 1386ساعت 4:3 توسط ..:: مدعی محبت ::..


    شب های جمعه دل ها، چون جمکران غمین است

                                                                                 در انتظار صیحه تا صبح شب نشین است



  • کلمات کلیدی :

  • <      1   2   3   4   5      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    طوفان واژه ها
    بانوی کرامت
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com